top of page
Faint Glow

بهزیستی روانی

Faint Glow
Faint Glow

بهزیستی ذهنی چیست؟

 

بهزیستی روانی وضعیت روانی ما را توصیف می کند - اینکه چگونه احساس می کنیم و چقدر خوب با زندگی روزمره کنار می آییم. می تواند لحظه به لحظه، روز به روز، ماه به ماه و سال به سال تغییر کند. سلامت روان وضعیت فرد با توجه به سلامت روانی و عاطفی اوست.

چرا سلامت روان مهم است؟

رفاه روانی ما  می تواند بر احساس بهزیستی جسمی، عاطفی و معنوی تأثیر بگذارد. این می تواند بر نحوه دیدن و شنیدن آنچه در اطرافمان است، توانایی ما برای تمرکز و کنار آمدن با عملکرد روزانه و روابطمان با دیگران تأثیر بگذارد. این می تواند بر توانایی ما برای انعکاس، یادگیری و اشتراک گذاری از دیگران و با آنها تأثیر بگذارد و در نهایت به عنوان فردی "رشد" کند.  

سلامت روان چگونه بر سلامت جسمانی تأثیر می گذارد؟

وضعیت ذهن ما  می تواند تأثیر زیادی بر سلامت جسمانی ما داشته باشد.  سطح پریشانی روانی ما اغلب به طور مستقیم و غیرمستقیم بر سطح انرژی، توانایی ما برای خوابیدن، اشتهای ما و سطح درک درد فیزیکی ما تأثیر می گذارد. اگر نتوانیم به تعادل خوبی دست یابیم، هر یک از این عناصر می توانند بر سلامت جسمانی و سلامت جسمانی ما تأثیر منفی بگذارند. به عنوان مثال، اگر اشتهای ما تحت تأثیر قرار گیرد، ممکن است تمایل به خوردن بیشتر داشته باشیم که می تواند منجر به افزایش وزن شود و شانس ابتلا به سایر مشکلات سلامتی مرتبط با افزایش وزن مانند دیابت، بیماری قلبی، خطر سکته مغزی، بیماری های ریوی، سرطان را افزایش دهد. و غیره. اگر ما خسته تر هستیم، ممکن است احساس نیاز به خواب بسیار بیشتری داشته باشیم، یا اگر از بی خوابی یا استرس رنج می بریم، این می تواند بر سیستم ایمنی و توانایی بدن ما برای مبارزه با عفونت تأثیر بگذارد. داروهایی که ممکن است برای مشکلات سلامت روان برای ما تجویز شود نیز به دلیل عوارض جانبی می تواند بر سلامت جسمانی ما تأثیر مستقیم بگذارد.  

 

چگونه بهزیستی روانی  بر سلامت معنوی تاثیر می گذارد؟

اگر احساس ناراحتی یا مضطرب می کنیم، یا از مشکلات مدیریت خشم، کم خوابی، سطح استرس بالا، مشکلات اعتیاد و غیره رنج می بریم، به احتمال زیاد به دنیای اطراف خود به شیوه ای «منفی» نگاه می کنیم. ما احتمالاً چیزهایی را که مردم می‌گویند یا انجام می‌دهند به صورت منفی تفسیر می‌کنیم- و بیشتر در فعالیت‌های عادی روزمره، در محل کار، خانه، و در روابطمان «بازی قربانی» می‌شویم. ما بیشتر احتمال دارد که سطوح پایینی از عزت نفس را احساس کنیم - احساس گناه و "بی لیاقتی" برای اینکه بتوانیم سلامت معنوی خود را توسعه دهیم یا بر روی آن تمرکز کنیم. سطوح پایین انرژی می تواند باعث شود که ما برای شرکت در مدیتیشن، دعا و درمان هایی که ممکن است به سلامت معنوی ما کمک کند انگیزه کمتری داشته باشیم. به دلیل عزت نفس پایین ما کمتر قادر به «دوست داشتن خود» و در نتیجه «دوست داشتن دیگران» هستیم. هرچه کمتر بتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم، کمتر تمایل داریم در فعالیت هایی شرکت کنیم که می تواند به دیگران کمک کند - که علاوه بر این بر احساس رفاه معنوی ما تأثیر می گذارد. در این حالت ذهنی منفی، گاهی اوقات توانایی معنوی فرد برای "اتصال" به منبع زندگی - با خدا، و ایجاد یک رابطه سالم  با خالق آنها نیز ممکن است تحت تأثیر قرار گیرد زیرا ما کمتر تأمل می کنیم، کمتر حواس مان می شود و کمتر قادر به تمرکز و «تمرکز» روی تلاش برای حفظ مثبت و امیدواری هستیم.

 

با این حال، وقتی از سلامت روانی ضعیف رنج می‌بریم، این می‌تواند به ما این فرصت را بدهد که از راه‌های دیگر معنوی‌تر شویم. گاهی شروع و بخشی از سفر معنوی ماست. این می تواند ما را تحریک کند تا از زندگی خود، هدف خود آگاه تر شویم و به ما کمک کند تا شروع به تفکر و توجه بیشتر کنیم. می تواند درس های مهمی را برای ما در مورد خود و در مورد دنیای اطرافمان برجسته کند. گاهی اوقات برای همدلی و درک مفاهیم متضادها باید پایین بیاییم تا بتوانیم دوباره به سمت بالا برویم در حالی که بتوانیم بیشتر جنبه های مثبت را درک کنیم. اگر غم را ندانیم چگونه قدر شادی را بدانیم؟ اگر اضطراب را تجربه نکنیم چگونه از آرامش درونی قدردانی می کنیم؟ اگر تاریکی را نشناسیم، چگونه نور را از منظر روحانی درک کنیم؟ اگر "قربانی بودن" چه احساسی را تجربه نکنیم، چگونه از خودگذشتگی را بیاموزیم؟ یا "خودمحور؟" چگونه می‌توانیم دیگرانی را که با احساس انکار، گناه یا خشم مواجه می‌شوند، درک کنیم و با آنها همدلی کنیم، اگر خودمان این اتفاق را ندیده‌ایم؟ اگر خودمان ندانیم حضور در آن مکان چه احساسی دارد، چگونه به دیگرانی که احساس ناامیدی و ناامیدی می کنند کمک کنیم؟ همچنین با احساس ناراحتی و اضطراب و بی لیاقتی و گناه می تواند به افزایش سطح فروتنی ما کمک کند. این می تواند به ما یادآوری کند که آنطور که گاهی اوقات تصور می کنیم خودکفا نیستیم و آنطور که ممکن است بخواهیم یا فکر می کنیم کنترل کاملی بر زندگی خود نداریم. این می تواند به پایین نگه داشتن سطح نفس ما کمک کند، و برخی متوجه می شوند که از طریق تجربه احساسات بد خلقی، و اعتماد به نفس پایین، در واقع «توانایی بیشتری» برای اتصال به خدا و برقراری رابطه خالص تر با او دارد. اگر کسی با خالق خود رابطه خوبی داشته باشد- و احساس کند که می تواند افکار و احساسات خود را با او در میان بگذارد و باور کند که او ما را می شنود، درک می کند و دوست دارد، می تواند به مردم احساس "امید" بدهد و به آنها کمک کند تا در راه ذهنی خود استقامت کنند. مشکلات سلامتی. این می تواند به ما کمک کند تا احساسات و تجربیات منفی خود را بازتاب دهیم و از آنها بیاموزیم، به ما کمک کند تا با دیگران همدلی کنیم و به ما کمک کند تا با استفاده از آنها برای کمک به دیگران معنا و هدفی را در تجربیات خود پیدا کنیم.  

اعتیاد به مواد مخدر یا الکل یا هر ماده مسکر کننده دیگری می تواند تأثیر منفی زیادی بر احساس شادی طولانی مدت، رضایت و سلامت روانی و معنوی ما داشته باشد. بسیاری از ما برای تسکین موقتی کوتاه مدت اضطراب، استرس یا افسردگی یا کمک به مقابله با رویدادهای آسیب زا که ممکن است در زندگی ما رخ داده باشد، به الکل یا سیگار یا مواد مخدر غیرقانونی می پردازیم. با این حال، چیزی که ما ممکن است متوجه نباشیم این است که بدن ما نسبت به این مسکرات تحمل می کند و ذهن و روح / روح / خود ما را از شفا از درون مسدود می کند. علاوه بر این، آنها می توانند علائم اضطراب، بی خوابی، استرس و افسردگی ما را تشدید کنند و توانایی های ما برای عملکرد، تفکر، یادگیری، تعامل و تعامل با دیگران و از این رو روابط ما با خود، با دیگران و با خدا را مخدوش کنند. آنها منجر به از دست دادن "کنترل" ما بر احساسات و اعمال خود می شوند و می توانند منجر به انجام گفتار و رفتار مضر نسبت به خود و دیگران شوند. وقتی به جایی می‌رسیم که به یک ماده «معتاد» می‌شویم، گویی «برده» آن ماده می‌شویم و آن را بالاتر از آنچه واقعاً برای ما مفید است، اولویت می‌دهیم. بسیاری از کسانی که به مواد مضر معتاد می‌شوند، از مشکلات شدید سلامت روان رنج می‌برند که از پرداختن به آنها جلوگیری می‌شود، و در نهایت دچار رنج و از دست دادن پول، دوستی، خانواده، عزیزان، خانه، شغل، اتومبیل و اغلب در نهایت زندگی خود می‌شوند. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد راه های دریافت پشتیبانی برای مشکلات اعتیاد به (.....اشتراک گذاری) مراجعه کنید.

به «بهزیستی معنوی» در مورد اینکه چگونه سلامت معنوی می تواند به سلامت جسمی و عاطفی ذهنی ما کمک کند و بر آن تأثیر بگذارد، نگاه کنید.  

 

چه کاری می توانم انجام دهم تا به بهبود رفاه ذهنی خود کمک کنم؟  

داشتن ایمان:   

 

ایمان به موجودی برتر - به خدا - و اعتقاد به اینکه او به درونی‌ترین افکار و احساسات ما گوش می‌دهد و ما را بهتر از خودمان می‌شناسد - می‌تواند به خودی خود یک "شفا" بزرگ برای کمک به حذف باشد.  نگرانی های ما از ما وقتی روح تسلیم «خدا» می‌شود و در مواقع سختی و دشواری به او اعتماد می‌کند، به‌گونه‌ای که انسان همه گرفتاری‌های خود را به او «تسلیم» می‌کند - وقتی تعادل درستی بین «تسلیم» کامل به اراده الهی او به دست آوریم. - در حالی که از قلب و ذهن و روح خود برای جلب رضایت او و بهبود خود استفاده می کنیم، به "یادگیری" و "رشد" می گشاییم و بنابراین سختی و مبارزه را به جای رنج، "فرصت" می بینیم. راه ما  درک و قضاوت شرایط تغییر از منفی به مثبت، و قلب ما با حضور او در هر کاری که انجام می دهیم خاضع می شود. حذف می کند  تنهایی از دل ها می گیرد و جای غرور و منفی را می گیرد  با شفقت و آرامش فکر کرد ما از طریق ایمان به خدا در می یابیم که هیچ چیز در این دنیای فیزیکی نمی تواند باعث رنج و زیان روحی ما شود - و اگر چیزی باشد - اگر فکر کنیم و درک کنیم و حکمت او را بجوییم- آنگاه مبارزات فیزیکی می تواند ما را حتی به ارمغان بیاورد.  به ملکوت خدا و موفقیت نزدیک تر است. اما بیایید به یاد داشته باشیم که ایمان - زمانی که با "تمام تلاشمان" دست به دست هم می دهد، مؤثرترین است - خدا به کسانی که به دیگران کمک می کنند کمک می کند. وقتی کمکی را که او از طریق ایمان و درک قلمرو روحانی به ما می‌دهد، تشخیص دهیم، اضطراب‌های ما می‌توانند ناپدید شوند.  

انضباط شخصی:  وقتی قدرت خود انضباطی را یاد می‌گیریم و آن را توسعه می‌دهیم، بهتر یاد می‌گیریم که چگونه زمان، اعمال، گفتار و رفتارمان را کنترل و متعادل کنیم و به احتمال زیاد به روشی که روحمان واقعاً می‌خواهد «موفق» شویم. از طریق انضباط خود فرد می‌تواند یاد بگیرد که چگونه میل جنسی، احساسات، مانند خشم، شهوت، طمع را کنترل کند تا رفتارهای ما باعث آسیب یا ناراحتی اطرافیانمان نشود.  در نتیجه این انرژی منفی به خودمان منعکس می شود. از طریق خود انضباطی می‌توانیم برنامه‌ای را ایجاد کنیم که در آن چیزهایی که برای زندگی ما مهم هستند مانند مراقبه، دعا،  وقت گذرانی با فرزندانمان، دیر نکردن سر کار، زیاد غذا نخوردن، خواب کافی  - هر چیزی که برایمان مهم می دانیم و به ما کمک می کند - انجام می شود و "فراموش نمی شود". این می تواند به ما کمک کند تا از انحراف و حواس پرتی در چالش های روزمره ای که ممکن است با آن ها روبرو شویم، جلوگیری کند، و می تواند به ما کمک کند سازماندهی شده بمانیم.  

اعمال محبت آمیز:   صفحه "مهربانی" را ببینید

 

صداقت:      صفحه "جستجوی حقیقت" را ببینید

مراقبه:       به صفحه "نماز و مراقبه" مراجعه کنید

خود بازتابی:      به صفحه «بازتاب خود» مراجعه کنید

ذهن آگاهی:      صفحه "ذهن آگاهی" را ببینید

خنده:  -داشتن یک  حس شوخ طبعی میتونه کمک کنه :)  

رژیم غذایی:   بهبود رژیم غذایی و تغذیه سالم می تواند تأثیر مثبت قابل توجهی بر سلامت روان و سطح انرژی ما نیز داشته باشد. برای راهنمایی بیشتر در این زمینه لطفا به (.....) مراجعه کنید

 

فعالیت بدنی:

وقتی سطح انرژی پایینی داریم - گاهی اوقات آخرین کاری که می خواهیم انجام دهیم این است که از رختخواب بلند شویم و ورزش کنیم. وقتی احساس بی انگیزگی می کنیم، بیرون رفتن برای آن دویدن یا حتی بیرون رفتن از خانه می تواند بسیار سخت باشد. وقتی سطح اضطراب آنقدر بالاست که می‌خواهید از قرار گرفتن در کنار افراد دیگر اجتناب کنید، حتی اگر بخواهید بیشتر ورزش کنید، ممکن است تلاش و تلاش زیادی را احساس کنید و ممکن است منجر به حملات پانیک و بدتر شدن سطح اضطراب شود.  

با این حال مهم است که از تأثیرات مثبتی که ورزش و فعالیت بدنی می تواند بر سلامت روان ما داشته باشد آگاه باشیم. فعالیت بدنی می تواند به ترشح «اندورفین» کمک کند - یک ماده شیمیایی طبیعی که در بدن ما ترشح می شود و به ایجاد احساس «بالا بودن طبیعی» کمک می کند. اندورفین ها راه طبیعی پسر برای کاهش درد و افزایش لذت هستند. بنابراین هر چه اندورفین در بدنمان بیشتر باشد - احتمال اینکه درد را تجربه کنیم - چه احساسی و چه فیزیکی. همچنین نشان داده شده است که اندورفین ها به ما کمک می کنند تا وابستگی های اجتماعی را تقویت کنیم - به عنوان مثال با دیگران ارتباط برقرار کنیم - و این نیز برای رفاه روانی ما مفید است. ترشح اندورفین می تواند به طور مستقیم و غیرمستقیم به کاهش اضطراب و افسردگی کمک کند. بنابراین انجام یک روال و نظم و انضباط برای انجام ورزش یا فعالیت بدنی منظم می تواند به بهبود سلامت جسمی و ذهنی و عاطفی ما کمک کند. هنگامی که از تأثیر و پتانسیلی که برای کمک به ما دارد متقاعد شدیم، ممکن است این قدرت را پیدا کنیم که در مرحله اولیه «مقابله با ترس خود» (در زیر ببینید) و قدم اولیه را برداریم. ما مجبور نیستیم  درست به داخل شیرجه بزنید - می‌توانیم به آرامی این کار را انجام دهیم - با قدم زدن در خانه، چند بار در روز بالا و پایین رفتن از پله‌ها، انجام برخی تمرین‌های خانگی در صورتی که نمی‌خواهید بیرون بروید، شروع کنید، سپس شاید برای قدم زدن در اطراف بلوک بروید. سپس برای پیاده‌روی طولانی‌تر به پارک بروید، سپس شاید شروع به دویدن یا آهسته دویدن کنید - هر فردی متفاوت است و راه‌های زیادی وجود دارد که بتوانیم با استفاده از تخیل خود فعال‌تر باشیم.

یوگا می تواند راه بسیار مفیدی برای داشتن فعالیت بدنی ملایم باشد، در حالی که به کشش ماهیچه ها و رهایی از تنشی که ممکن است در نتیجه استرس و اضطراب ما ایجاد شود، کمک می کند.  

مواجهه با ترس هایمان:  زمانی وجود دارد که از یک موقعیت خطرناک مهاجرت کنیم تا به نفع خود و دیگران باشیم - اما زمانی نیز وجود دارد که با شجاعت با آنچه می ترسیم روبرو شویم - تا بتوانیم از احساس کنترل شدن "رهایی" پیدا کنیم. . اگر موقعیتی که باعث اضطراب ما می شود، مبنای منطقی نداشته باشد و احساس کنیم که با حذف خود از موقعیت، به خود و دیگران ظلم می کنیم، ممکن است روح ما اصرار داشته باشد که در برابر عامل کنترل کننده "صحبت" کند، اما شاید فقدان ایمان ما می تواند منجر به ترس از اینکه ممکن است در نتیجه آسیب ببینیم یا "مصائب" شویم. ما متوجه می‌شویم که فرار از اضطراب‌هایمان و مواجه نشدن با آن‌ها و در واقع قرار گرفتن خود در معرض آن‌ها می‌تواند به سادگی اضطراب را بدتر کند- و وقتی مضطرب هستیم، خودمان را کنار می‌گذاریم.  دفاع‌ها، سلاح‌های ما - با تلاش برای محافظت از خود، گاهی اوقات می‌توانیم به دیگران آسیب برسانیم. وقتی بعد از آن با ترس مواجه می شویم  اذعان به این که این "منطقی ترین" کار است - ممکن است در ابتدا علائم ناراحت کننده ای برای ما ایجاد کند، اما متوجه می شویم که پس از مدتی دیگر نمی ترسیم، زیرا به آن عادت کرده ایم، یاد می گیریم آن را تحمل کنیم، یاد می گیریم که احترام بگذاریم. و حتی ممکن است در نهایت یاد بگیرد که آن را دوست داشته باشد. وقتی با چیزی که از آن می ترسیم روبرو می شویم، احتمالاً از آن درس می گیریم. وقتی یاد می گیریم، خرد به دست می آوریم، و هر چه عاقل تر می شویم، قوی تر می شویم و بهتر می دانیم چگونه اضطراب هایمان را رها کنیم...  

 

ارتباط با مردم:  بیایید تامل کنیم - ارتباط با چه چیزی باید اول باشد  خداوند؟ یا ارتباط با یکدیگر؟  

برخی می گویند: تنها راه رسیدن به خدا ارتباط با دیگران است. -اما رابطه ما با سرچشمه همه هستی به رابطه با انسان دیگر وابسته می شود- که همانطور که می دانیم اگر مبتنی بر اعتماد و تعهد و عشق همیشگی طرفین نباشد گاهی می تواند کوتاه مدت باشد. 

آیا نمی‌توانیم جور دیگری به آن نگاه کنیم؟
 

بیایید در نظر بگیریم که شاید راه ارتباط با دیگران از طریق برقراری ارتباط با خالق ما باشد؟
   و آیا از طریق برقراری ارتباط بهتر با او، می‌توانیم با سایر مخلوقات او ارتباط بیشتری برقرار کنیم؟ به این ترتیب بین انسان و خدا شفاعت نمی شود. و همه ارتباطات روحانی دیگر ابتدا بر یک ارتباط مستقیم از طریق او متکی هستند. ارتباط از دیدگاه او قوی و جاودانه است و تنها راه قطع آن این است که از دیدگاه خود انتخاب کنیم. او تبدیل شد به  پیوند زن و مرد او پیوند بین نوع بشر و سایر اشکال زندگی و هستی می شود. 

و چگونه رابطه بهتری با خدا برقرار کنیم؟ اوست بر عرش اعلی که زیباترین صفات از آن اوست، پروردگار جهانیان. او ما را با چشم‌ها، گوش‌ها، قلب‌ها، ذهن‌ها و عواطف آفریده است که با آن بتوانیم به گونه‌ای ادراک کنیم و از آنها برای تأمل استفاده کنیم تا بتوانیم صفات او را ببینیم و بشنویم و بفهمیم تا بتوانیم آنها را به عنوان راهنما در زندگی خود و در زندگی خود به کار ببریم. روابط ما با دیگران روح او در همه کسانی است که دوست دارند و می خواهند آن را به اشتراک بگذارند. گفتارشان نیکو و کردارشان پربار است. زیرا آنان به آنچه موجب رضایت خداوند رحمان می شود توجه دارند و صفات او را راهنما و سرمشق صفات و رفتار خود قرار می دهند. آنها بخشی از خود را در خدا می بینند و آنجاست که پتانسیل خود را به دست می آورند. آنها به وسیله ای تبدیل می شوند که صفات او می توانند به دیگران در قلمرو فیزیکی سود ببرند. وقتی می بینند که گفتار و رفتارشان با استفاده از صفاتی که به آنها آموخته به سود دیگران است، خشنود می شوند و آرامش را در جانشان قرار می دهد، زیرا می دانند که رحمت ترین و دوست داشتنی ترین و سرچشمه همه چیز است. بخشنده صلح.
 

خداوند شفاعت بین مرد و خود و زن و مرد است. ما خود را در یکدیگر می بینیم و زمانی که نور او را با گفتار و رفتار خود به یکدیگر می تابانیم، بیشتر قادر به برقراری رابطه اعتماد و محبت با یکدیگر هستیم. به همین دلیل است که رابطه با خدا بسیار مهم است، زیرا بدون آن ما طولانی مدت، اعتماد و محبت نخواهیم داشت
  روابط با یکدیگر اگر انسان تنهاست پس لذتی که با به اشتراک گذاشتن تجربیات حاصل می شود کجاست؟ عشق و شفقت و مهربانی و شادی و بخشش بدون دریافت کنندگانی که بتوانند از این مفاهیم بهره مند شوند چیست؟

دارو:

 

از داروهای سنتی و مدرن می توان برای کمک به برخی از اختلالات سلامت روان استفاده کرد. گاهی ممکن است یکی برای یکی کار کند و دیگری برای دیگری. با این حال اغلب اینها تسکین کوتاه مدتی از خلق و خوی ضعیف، اضطراب، بی خوابی، استرس و غیره می کنند و فرد باید به طور ایده آل به عوامل زمینه ای توجه کند تا بتواند در درازمدت از بهبودی بهره مند شود.  

هنگامی که احساس می کنیم بسیار پایین هستیم، سطح انرژی را به میزان قابل توجهی کاهش می دهیم، احساس بی انگیزگی می کنیم، از اضطراب شدید و سطح تمرکز ضعیف رنج می بریم تا جایی که قادر به عملکرد و شرکت در فعالیت هایی نیستیم که ممکن است در طولانی مدت به بهبودی ما کمک کند و به ما کمک کند. برای رسیدگی به مسائل زیربنایی که باعث می شود ما به روشی که انجام می دهیم احساس کنیم- داروهایی مانند داروهای ضد افسردگی و ضد اضطراب می توانند نقش مهمی در کمک به افزایش سطح انرژی و خلق و خوی ما داشته باشند و سطح اضطراب ما را تا حدی کاهش دهند که بتوانیم برای عملکرد و مشارکت در طولانی مدت

درمان.  

ما باید مراقب باشیم که با استفاده از داروهای بلندمدت مانند داروهای ضد افسردگی، علل اصلی خود را برای اضطراب و افسردگی و سایر علائم منفی خود پنهان نکنیم.  

"افسردگی" و روی آوردن به خدا

افسردگی یک اختلال خلقی است که باعث احساس غم و اندوه مداوم و از دست دادن علاقه می شود. این می تواند بر احساس، تفکر و رفتار ما تأثیر بگذارد و منجر به انواع مشکلات عاطفی و فیزیکی شود. علائم ممکن است بین خفیف، متوسط و شدید متفاوت باشد، و ما می‌توانیم روزهای خوب و روزهای بد داشته باشیم - اما وقتی از کلمه افسردگی استفاده می‌کنیم، تمایل داریم که حالت "عمومی" یک فرد را در یک دوره زمانی توصیف کنیم.   

 

علائم افسردگی عبارتند از: خلق پایین، کاهش علاقه یا لذت به فعالیت های معمول، خستگی، تحریک پذیری، احساس اعتماد به نفس پایین، احساس گناه، تغییر در الگوی خواب، تغییر در اشتها، ناامیدی، کاهش انگیزه، کاهش توانایی تمرکز، از دست دادن حافظه، افکار خودکشی (در موارد شدید). 

زندگی بالا و پایین است. همه ما روزهای خوب داریم و همه ما روزهای بد. بعد از سختی آسانی می آید. غالباً رویدادها یا عوامل استرس زا در زندگی ما وجود دارد که می تواند باعث شود ما گاهی اوقات احساس "پایین" کنیم - و این یک احساس طبیعی انسانی است - این است که چگونه بدن و مغز ما با تغییرات سازگار می شود و آنچه را که در اطراف ما اتفاق می افتد درک می کند. بسیاری متوجه می‌شوند که در این زمان‌ها می‌توانند بیشتر تأمل کنند و واضح‌تر بفهمند - این می‌تواند به آنها کمک کند تا از تجربیاتشان نیرو ببخشند و کمک کند که از آموخته‌هایشان هم به خودشان و هم به دیگران مثبت‌اندیشی کنند. برخی از مثال‌ها ممکن است بعد از سوگواری یکی از عزیزان، پس از طلاق استرس‌زا، از دست دادن کار، استرس‌های مالی و غیره باشد.  

 

با این حال، گاهی اوقات ممکن است احساس "افسردگی" داشته باشیم و دلیل آن را ندانیم. ممکن است فردی در یک عمارت بزرگ از نظر مادی زندگی راحت داشته باشد، با خانواده‌اش، یک شغل ثابت خوب، غذا روی میز، و چیزی که خیلی‌ها آن را «رویای کامل» می‌دانند، اما ممکن است هنوز هم ناراضی باشند. در پزشکی مدرن، ما تمایل داریم که این را به دلیل "عدم تعادل شیمیایی" در مغز مقصر بدانیم - و اگرچه عدم تعادل شیمیایی در این مورد نقش دارد و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد افسردگی می تواند در خانواده ها ایجاد شود - با سرزنش ساده آن، گاهی اوقات از قبول مسئولیت زندگی خود اجتناب می کنیم. و سلامت عاطفی و روانی ما -عوامل مهمی وجود دارد که بسیاری از صحبت کردن در مورد آنها احساس راحتی نمی کنند- مانند رفاه معنوی و تأثیری که می تواند بر سلامت روان ما داشته باشد.  

 

دارو می تواند در کوتاه مدت مفید باشد، به عنوان مثال استفاده از یک ضد افسردگی برای کسانی که از علائم افسردگی متوسط تا شدید از جمله افکار خودکشی رنج می برند - زیرا آنها به جایگزینی مصنوعی مواد شیمیایی موجود در مغز ما کمک می کنند و یک حالت هذیانی ایجاد می کنند. تصور اینکه ما خوشحالیم اگر کسی انگیزه لازم برای شرکت و شرکت در درمان را نداشته باشد که ممکن است طولانی مدت به او کمک کند، این می تواند کمک کند. با این حال، داروها اغلب به مسائل اساسی مربوط به احساسات ما نمی پردازند. بنابراین بدن می تواند در درازمدت به آنها متکی شود - و بدون دارو یا درک واضح از علت علائم - نمی توانیم به درستی بهبود پیدا کنیم. با تجربه نکردن احساسات افسردگی - و ناتوانی در انعکاس آنها - با "نقاب زدن" آنها برای اینکه بتوانند دوباره به طور طبیعی عمل کنند - ما نمی توانیم به درون خود نگاه کنیم، خود را بهتر بشناسیم و در خطر از دست دادن فرصتی برای رشد معنوی خود هستیم. رشد کرده و سلامت روانی بلندمدت ما را بهبود می بخشد.

 

نقش ایمان و معنویت در دوره های افسردگی می تواند بسیار قدرتمند باشد. شواهد حاکی از آن است که کسانی که ایمان قوی به خدا و زندگی پس از مرگ دارند، احتمال کمتری دارد که بر اساس افکار خودکشی عمل کنند. آنها کمتر به مواد مضر روی می آورند و برای پوشاندن علائم خود در طولانی مدت به دارو وابسته هستند. ایمان می تواند به ما در ایجاد احساسات مثبت از احساسات منفی کمک کند، اگر بتوانیم در مورد رفتارهای خود، تعاملات خود با دیگران، تأثیری که گفتار و رفتار ما بر احساسات ما می گذارد، تأمل کنیم. از طریق ذهن آگاهی، مدیتیشن و دعا - اغلب می‌توانیم قدرت و "امید" را در استقامت در زمان‌های چالش برانگیز پیدا کنیم، و از طریق "یادگیری" از گذشته خود می‌توانیم به ما در ایجاد هدف و معنا برای تجربیات منفی کمک کنیم و ما را قادر به یافتن قدرت کنیم. خود و دیگران را ببخشیم، و در نتیجه از زمان‌های سخت و چالش‌برانگیز «حرکت» کنیم، و احساس خشم و گناه را «رها کنیم». «توبه» برای کسانی که در مورد چیزی که ممکن است گفته یا انجام داده اند احساس گناه می کنند و تأثیر منفی و مضری بر آنها یا دیگران داشته است - و در مورد کسانی که به خدای بسیار آمرزنده اعتقاد دارند - می تواند به ما کمک کند تا به راه خود ادامه دهیم. برو و رفتارمان را اصلاح کنیم تا خودمان را بهتر کنیم و به احساسات منفی مرتبط با آن رفتار ادامه ندهیم. این می تواند به احساس عزت نفس پایین، تنهایی، اضطراب کمک کند و به ما در گذر از زمان های چالش برانگیز خود قدرت دهد.

«اضطراب» و روی آوردن به خدا

اضطراب احساس نگرانی، عصبی بودن یا ناراحتی در مورد چیزی با نتیجه نامشخص است. همچنین گاهی اوقات به عنوان میل یا نگرانی شدید برای انجام کاری یا برای اتفاق افتادن چیزی تعریف می شود. احساس دلهره و ترس، اغلب است  با علائم فیزیکی مانند تپش قلب، تعریق و احساس  فشار.  

اضطراب از تمایل طبیعی انسان به "جنگ یا گریز" ناشی می شود. پاسخ "جنگ یا گریز" (یا پاسخ استرس حاد) واکنشی است که بدن ما در پاسخ به یک رویداد مضر، حمله یا تهدید برای جراحی رخ می دهد. بدن ما در طول این واکنش‌ها هورمون‌ها و موادی تولید می‌کند که می‌تواند به ما کمک کند یا با تهدیدات خود روبرو شویم یا سعی کنیم از آنها فرار کنیم. افراد با سطوح بالاتر واکنش عاطفی ممکن است مستعد اضطراب و پرخاشگری باشند و این می تواند از فردی به فرد دیگر تغییر کند و تحت تاثیر عوامل دیگری مانند رویدادهای آسیب زا یا تجربیات قبلی که به آنها توجه نشده است، روانی، عاطفی، جسمی و احساس رفاه معنوی  

مبارزه یا گریز یک پاسخ حیوانی غریزی است که بدن ما دارد و قرار است برای بقای ما "محافظ" باشد. اگر متعادل باشد و در شرایط مناسب رخ دهد می‌تواند مفید باشد، اما اگر در موقعیت نامناسبی رخ دهد و بر توانایی ما برای عملکرد آن‌گونه که می‌خواهیم تأثیر بگذارد، می‌تواند برای افراد و سلامت روانی آنها بسیار ناتوان کننده باشد.  

 

بهترین راه برای مقابله با اضطراب - مواجهه با آن است - سعی کنید بفهمید چه چیزی ما را مضطرب می کند - و به جای اجتناب از موقعیت - به تدریج خود را در معرض آن قرار دهید (تا زمانی که مستقیماً برای ما یا دیگران مضر نباشد). . این مغز ما را قادر می‌سازد تا خودش را «دوباره سیم‌کشی» کند تا موقعیت را بشناسد و آن را به‌عنوان «تهدید نیست» برچسب‌گذاری کند و سپس بدن ما تولید هورمون‌ها و مواد شیمیایی را که معمولاً در واکنش «جنگ یا گریز» انجام می‌دهد متوقف می‌کند.  

در نهایت، احساس اضطراب ناشی از ترس ها یا نگرانی هایی است که ممکن است فرد داشته باشد. اگر فردی در مقطعی از زندگی خود موقعیتی را تجربه کرده است که باعث واکنش جنگ یا گریز شده است، این می تواند یک تجربه آسیب زا باشد و مغز ما تمایل دارد آن را به خاطر بسپارد. سپس تمایل داریم به طور طبیعی از موقعیت هایی که به نوعی با آن رویداد مرتبط هستند اجتناب کنیم.

رجوع به خدا برای کمک برای رفع نگرانی هایمان می تواند زندگی را تغییر دهد. با اتصال به خالق خود، گاهی اوقات می‌توانیم «رها کردن» نیاز به کنترل یک موقعیت را آسان‌تر کنیم. با دانستن اینکه هر روز تمام تلاش خود را می کنیم تا زندگی خوبی داشته باشیم و او را پرستش کنیم، می توانیم بقیه را به او بسپاریم تا تصمیم بگیرد و در عین حال اعتماد کنیم که هر اتفاقی برای خیر خواهد بود.  یک راه عالی برای اینکه بتوانیم اضطراب هایمان را رها کنیم، این است که به سادگی «آن را به خدا بدهیم». وقتی به نیروی برتر یا خدایی ایمان داریم که دانا است و می داند چه چیزی برای ما خوب است و چه چیزی برای ما بد است و خود را کاملاً به او «تسلیم» کرده ایم، پس چرا نیاز به ترس وجود دارد؟ چرا نیاز به نگرانی وجود دارد؟ چرا نیاز به ترس وجود دارد؟ هنگامی که ما واقعاً روح خود را با هدف الهی او متحد می کنیم - و برای توبه، کمک و راهنمایی به او متوسل می شویم، در حالی که تمام تلاش خود را می کنیم تا زندگی درستی داشته باشیم، اغلب در می یابیم که نگرانی های ما شفا می یابد. این ممکن است یک رویداد معجزه آسا در یک دوره زمانی کوتاه نباشد - به چندین عامل دیگر بستگی دارد و اگر فردی از اضطراب شدید رنج می برد و خود را روحانی نمی داند یا با ایمان به God- but یک گزینه درمانی طولانی مدت برای کسانی است که علاقه مند به کشف هستند.  

«بی خوابی» و روی آوردن به خدا

 

علائم بی خوابی شامل دشواری در به خواب رفتن، چندین بار بیدار شدن از خواب در شب و احساس خستگی در طول روز است. علل شایع بی خوابی عبارتند از استرس، اضطراب، سر و صدای زیاد در شب، احساس گرما یا سردی بیش از حد، مصرف بیش از حد کافئین و الکل.  

 

استرس نقش عمده ای در شیوع این علامت در زندگی ما دارد. نگرانی در مورد کار، مدرسه، سلامتی، امور مالی، خانواده، دوستان، مسائل جهانی، فعالیت‌های روزانه و کارهای روزانه می‌تواند ذهن ما را در شب بسیار فعال نگه دارد و خوابیدن را سخت کند. رویدادهای استرس‌زای زندگی یا آسیب‌های روحی، مانند مرگ یا بیماری یکی از عزیزان، طلاق یا شغل جدید، یا از دست دادن شغل نیز ممکن است منجر به بی‌خوابی شود.  

 

بی خوابی، اضطراب و افسردگی اغلب دست به دست هم می دهند. علائم ممکن است همپوشانی داشته باشند و بسیاری از ما که مضطرب هستیم برای خوابیدن نیز دچار مشکل می شویم. بی خوابی همچنین می تواند یکی از علائم افسردگی باشد و با سایر احساسات مانند احساس گناه، عصبانیت، خلق و خوی ضعیف و غیره همراه باشد.  

 

بی خوابی حاد - دوره کوتاهی از مشکلات خواب است.

 

بی خوابی مزمن- یک الگوی طولانی مدت مشکل در خوابیدن است.

 

بی خوابی همراه- بی خوابی است که با بیماری دیگری رخ می دهد.

 

شروع بی خوابی - مشکل در خوابیدن در ابتدای شب است.

 

بی خوابی ماندگار - ناتوانی در خواب ماندن است.

 

درمان - موارد زیر ممکن است به علائم بی خوابی کمک کند:

 

  1. درمان شناختی رفتاری: CBT-I یک برنامه ساختاریافته است که می تواند به ما کمک کند تا افکار و رفتارهایی را که باعث ایجاد یا بدتر شدن مشکلات خواب می شوند را با عاداتی جایگزین کنیم که خواب سالم را تقویت می کنند. این به ما می آموزد که باورهایی را که بر توانایی خواب ما تأثیر می گذارد، بشناسیم و تغییر دهیم و بنابراین به ما کمک می کند تا افکار و نگرانی های منفی را که ما را بیدار نگه می دارند از بین ببریم. بخش رفتاری CBT-I بهداشت خواب است و به ایجاد عادات خواب خوب و اجتناب از رفتارهایی که ما را از خواب خوب باز می دارند کمک می کند. بهبود بهداشت خواب شامل موارد زیر است: ایجاد یک برنامه خواب منظم، استفاده از چرت زدن با احتیاط، ورزش نکردن از نظر فیزیکی یا ذهنی خیلی نزدیک به زمان خواب، محدود کردن نگرانی، محدود کردن قرار گرفتن در معرض نور در ساعات قبل از خواب، بیرون آمدن از رختخواب اگر احساس خواب آلودگی نمی‌کنید. در مدت نیم ساعت در رختخواب، استفاده نکردن از تخت برای چیزی غیر از خواب یا رابطه جنسی، پرهیز از الکل و همچنین نیکوتین و کافئین و سایر محرک ها در ساعات قبل از خواب و داشتن یک محیط آرام و تاریک خواب.

  2. دارو: در بی خوابی شدید حاد یا مزمن که بر توانایی ما در عملکرد روزانه به دلیل کمبود خواب تأثیر می گذارد، گاهی اوقات یک دوره داروی آرام بخش می تواند کمک کننده باشد. اگر بی خوابی همبود باشد (مربوط به شرایط دیگری)، درمان آن وضعیت دیگر به وضوح می تواند کمک کند - مثلا آپنه انسدادی خواب، یا افسردگی. با این حال، بسیاری از درمان‌هایی که برای کمک به خواب استفاده می‌شوند، می‌توانند اعتیادآور باشند و بدن ما می‌تواند نسبت به آن‌ها تحمل کند، بنابراین در صورت امکان همیشه بهتر است در درازمدت از آنها اجتناب شود. بدیهی است که آنها با عوارض جانبی نیز همراه هستند. دمنوش ها و درمان های گیاهی نیز می توانند مفید باشند.

  3. فعال ماندن در طول روز می تواند به ما کمک کند که در شب بیشتر احساس خستگی کنیم و در نتیجه به ما کمک می کند بهتر بخوابیم. بنابراین ورزش در طول روز (نه فقط قبل از خواب) می تواند تأثیر زیادی بر احساس مستقیم و غیرمستقیم جسمی و روانی ما داشته باشد. 

  4. مدیتیشن و دعا - می تواند با کمک به ما در تأمل و آگاه شدن در مورد نگرانی ها و مشکلات اساسی که ممکن است داشته باشیم، کمک کند و می تواند اضطراب و تنش را رها کند که بنابراین می تواند تأثیر طولانی مدت خوبی بر توانایی خواب ما داشته باشد.  

«سوگ» و روی آوردن به سوی خدا

 

سوگواری فرآیند سوگواری یا سوگواری از دست دادن کسی یا چیزی است که برای ما خاص بود. ما می‌توانیم از دست دادن یک زندگی، یک رابطه، یک دوست یا یک معشوق در میان چیزهای دیگر یا افرادی که به آنها اهمیت می‌دهیم و از دست داده‌ایم غمگین باشیم. - مفهومی است که باید در مقطعی از زندگی با آن مواجه شویم. هر چه عزیزان ما بیشتر باشد، احتمال اینکه بارها و بارها با سوگواری روبرو شویم بیشتر می شود. هر چه بیشتر دوست داشته باشیم، پیوندهایمان قوی تر می شود و زمانی که عزیزمان را از دست می دهیم، احساس «از دست دادن» بیشتر می شود.  

 

مهم این است که خود و دیگران را برای از دست دادن "آماده کنیم" زیرا این اتفاق می تواند در هر زمان، هر مکان و برای هر یک از ما که قلب داریم و احساساتی داریم اتفاق بیفتد. همه چیز در این زندگی "موقتی" است و روزی به پایان خواهد رسید. زندگی خود ما نیز روزی به پایان خواهد رسید - باعث رنج از دست دادن و سوگ برای کسانی که ما را دوست دارند.  

 

کسانی که تمایل دارند به بهترین نحو با سوگ کنار بیایند، کسانی هستند که خود را آماده کرده اند و درباره مفهوم "مرگ" فکر کرده اند. با یادآوری هر روز به خودمان که برای همیشه در این دنیا زندگی نخواهیم کرد، همه چیز موقتی است، و روزی همه ما خواهیم مرد - در واقع می‌توانیم سالم باشیم و با یادآوری این نکته به «عادی‌سازی» مفهوم از دست دادن و سوگواری کمک کنیم. ما تنها نیستیم، همه ما باید با آن روبرو شویم و می‌توانیم وقتی برایمان اتفاق می‌افتد، پذیرش آن را آسان‌تر کنیم. کسانی که روح و روان خود را برای «از دست دادن و سوگواری» آماده نمی‌کنند، اگر به طور غیرمنتظره‌ای برایشان اتفاق بیفتد، احتمالاً دچار شوک و علائم «استرس پس از سانحه» می‌شوند. گاهی اوقات "انتظار بدترین ها اما امیدوار به بهترین ها" مفید است. با یادآوری این موضوع که ممکن است ناگهان عزیزانمان از ما گرفته شوند، می‌توانیم به ما کمک کنیم که برای زمانی که در زمان حال با آنها داریم بیشتر سپاسگزار باشیم، و باعث می‌شود که لذت بردن از هر لحظه با عزیزانمان و شادی بیشتر در زمان حال را افزایش دهیم. روابط خود را در عین نادیده گرفتن و عفو عیب های آنها. کسانی که این کار را انجام می دهند کمتر از روند سوگواری از دست دادن یک عزیز رنج می برند - زیرا می دانند که با شرایط خوبی از هم جدا شده اند. از دست دادن یکی از عزیزان در طول یا بعد از یک مشاجره یا درگیری که حل نشده است می تواند تجربه بسیار دشواری باشد و باعث ایجاد احساس خشم، گناه و علائم افسردگی پس از سانحه طولانی مدت شود.   

 

روند سوگ می تواند مانند یک ترن هوایی احساسی باشد، اما بیشتر شامل چهار مرحله زیر است، نه لزوماً به این ترتیب:

 

انکار 

خشم 

چانه زنی - روی آوردن به یک قدرت برتر

افسردگی

پذیرش - پذیرفته شدن  

 

برای اطلاعات بیشتر در مورد روند سوگ - لطفاً به: MIND، ... و غیره مراجعه کنید

 

گاهی اوقات ممکن است مدت زیادی طول بکشد تا افراد از مرحله انکار سوگ بیرون بیایند - به خصوص اگر فقدان در زمانی اتفاق افتاده باشد که کمتر انتظارش را داشتند. به همین دلیل است که واکنش همه افراد نسبت به از دست دادن متفاوت است - برخی از ما برای مدت طولانی گریه نمی‌کنیم یا احساسات خود را بیرون نمی‌ریزیم زیرا ممکن است هنوز در مرحله "انکار" باشیم. این امر معمولاً پس از فروپاشی رابطه مشاهده می شود - زمانی که یکی از طرفین به دلیل ترس ناخودآگاه از اینکه بدن و احساسات آنها چگونه با واقعیت موقعیت واکنش نشان می دهند یا با واقعیت کنار می آیند، در مورد پایان یافتن آن "انکار" می شوند. به نوعی این بدن و ذهن ماست که خود را آماده می‌کند تا در نهایت آماده رویارویی و مقابله با ضرر شود. در این مرحله مهم است که به موادی مانند الکل یا مواد مخدر روی نیاوریم تا توانایی خود را از رفتن به مرحله بعدی مسدود کنیم زیرا در این صورت مغز ما حتی کمتر قادر به حرکت به جلو و رویارویی با واقعیت موقعیت است. بنابراین، این می‌تواند منجر به «فرار» و «اعتیاد» شود که می‌تواند منجر به مشکلات دیگری در زندگی ما شود - به دلیل وجود روابط و مکانیسم‌های حمایتی دیگر، مقابله با ضرر را حتی دشوارتر می‌کند. متأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا.  

 

بسیاری از ما پس از از دست دادن یک عزیز یا رابطه ای که برایمان ارزشمند بود، احساس "خشم" می کنیم. گاهی اوقات نسبت به طرف مقابل، گاهی نسبت به خود، و گاهی نسبت به نیروی برتر که ممکن است به آن اعتقاد داشته باشیم، عصبانی هستیم. اغلب در اینجا مفید است که به خود یادآوری کنیم که همه پاسخ ها را نداریم. گاهی اوقات ممکن است اتفاقات منفی برای ما بیفتد، اما بعداً متوجه می‌شویم که چیز مثبتی از آن سرچشمه گرفته است - هر چقدر هم که دیدن آن در زمان از دست دادن و عصبانیت دشوار به نظر برسد - و برای کسانی که به خدا ایمان دارند - به خود یادآوری کنیم که او می‌داند. بهترین چیزی که برای ما خوب است، و آنچه برای ما بد است، و همچنین برای عزیزانمان - فقط به این دلیل که دلیل اتفاقی را نمی‌فهمیم، به این معنی نیست که خیری از آن حاصل نمی‌شود. اتفاقات زیادی در زندگی ما رخ می دهد که در آنها ناعادلانه به نظر می رسد، مانند رنج کودکان، از دست دادن و غیره برای افرادی که احساس می کنیم "لیاقت آن را ندارند" و اغلب این فکر است که ما را "خشمگین" می کند و می تواند برای آنها بسیار آزمایش باشد. ایمان ما  

 

چانه زنی اغلب یک مرحله از دست دادن و سوگواری است که همه ما از آن عبور می کنیم. اغلب این شامل روی آوردن به یک نیروی برتر است - برای کمک به ما قدرت و امید برای حرکت به جلو. بسیاری از ما برای عزیزانمان دعا می کنیم، یا برای عدالت هم برای خودمان و هم برای آنها دعا می کنیم، یا به هر طریقی با منبع عالی "معامله" می کنیم، مثلا "اگر به من کمک کنی این کار را انجام خواهم داد... یا آن..." یا "اگر" شما به عزیز ما کمک کنید من این کار را انجام خواهم داد…  

 

مرحله چانه زنی یا روی آوردن به خدا اغلب پس از آن فرا می رسد که ما در برابر واقعیت تجربه تکان دهنده از دست دادن چیزی خاص برای خود فروتن می شویم، به خصوص اگر فراموش کرده باشیم که این زندگی موقتی است یا اگر در حال تجربه احساسات شدید رنج و عاطفی هستیم. درد یا احساس گناه به هر طریقی ما تمایل داریم قبل از اینکه در نهایت وضعیت از دست دادن یا سوگواری را "پذیرش" کنیم، چانه زنی کنیم. گاهی اوقات این باور که ما با یک نیروی برتر «پیمان» بسته‌ایم، می‌تواند به ما کمک کند که به راه خود ادامه دهیم، تا زمانی که به طرف معامله پایبند باشیم.  

 

دیگران ممکن است احساس نکنند که در مکانی برای چانه زدن هستند یا احساس نمی کنند که این کار اشتباه است - در هر صورت، روی آوردن به خدا می تواند بسیار مفید باشد و به ما کمک کند مستقیماً با خالق خود ارتباط برقرار کنیم و به ما نیرو و معنا و امید و آرامش بدهد تا ما با وجود از دست دادن یکی از عزیزان یا چیزی که برای ما ارزشمند است، می‌توانیم به سمت پذیرش، یادگیری و رشد حرکت کنیم.  

 

غالباً کسانی که به زندگی پس از مرگ و طبیعت خداوند بخشنده و مهربان اعتقاد دارند، در این فکر می‌افتند که می‌توانند روزی دوباره معشوق خود را در زندگی بعدی ببینند، و بنابراین می‌پذیرند که فقدان موقتی است و عزیزشان توسط او "مراقبت" می‌شود و برخورد با آن را آسان‌تر می‌کند.  

 

پذیرش ممکن است برای برخی بیشتر از دیگران طول بکشد. سطح آمادگی ما از قبل، پرهیز ما از الکل و مواد مخدر در طول فرآیند سوگواری، میزان حمایتی که در اطرافمان داریم، سطح ایمان ما به قدرت برتر یا خدا، قدرت رابطه ما با عزیزمان که از دست داده ایم. قبل از اینکه آنها از ما گرفته شوند، و بسیاری از عوامل دیگر، می توانند بر توانایی ما برای "پذیرش" از دست دادن کسی یا چیزی که برایمان عزیز می باشد، تأثیر بگذارند.  

"اختلال استرس پس از سانحه" و روی آوردن به خدا

"فکر خودکشی" و روی آوردن به خدا

«اعتیاد» و روی آوردن به خدا

 

برای رفع مشکلات روانی دیگران چه کنیم؟  

 

 

 

bottom of page